گل دل مامان و بابا گل دل مامان و بابا ، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

هدیه خدا

سلام ریحانه خانوم. اولین باری که ماجرا تعریف کردی..!

سلام عزیزم..بالاخره بعد از چندیییین روز و شب سعادت نصیب شد که بیام  وبلاگو برات بنویسم..فردا ساعت 8:30 دومین و اخرین امتحانه ترممه.تحقیق در عملیات. اولیشو خوب دادم.آمار. مهندس خونه ساز هم فعلا استپ کرده که امتحاناشو بده و بعد بیاد تیغه رو شروع کنه. فعلا مقنی داره چاهو میکنه. نزدیک 20 متر شده....و اما ریحانه جان....شما...ماشاا... سرشار از کار و فعالیتی....ماشاا...! از دیروز جمعه 93/10/26 شروع کردی به تعریف کردن ماجراها و حرف زدن تو آینه...24 ام هم که تولد بابایی بودو و مامانی با سفارش همبرگر از همبرمربع سرکوچه سورپرایز کرد! راستی دونه هم تعارف کردیا.....انگشتای پاتو!....منم سس زدمو خوردم!..دیگه......یگه...فعلا چیز جدیدی ذهنم نمیرسه...تا...
27 دی 1393

دیوار خونه مبارکه!

ریحانه جانی سلام. امشب بابا دیوار خونمونو چیده بودند دیگه. پله هاشم چیده بودم. خیلی میخواستی که از بغل مامانی بیای پایین و بینی. اما زمین خاک و گل بود و هوا هم سرد. من خودم رفتم پایینو یه دیدی زدم. جالب بود برام. مخصوصا دیوار گرد ...چندتا از شیرین کاریها و شیرین زبونیات که مامانی برام رو یه کاغذ نوشته که من تایپ کنم. چون مامانی به علت مشغله زیاد !( رسیدن به امور جاریه ریحانه خانم!) وقت نمیکنه اینارو تو وبلاگت بنویسه. - پاسو پاسو... خطاب به باباجانی به معنای پاشو! - پوشیدن کفش تق تقی و راه رفتن با انها و دوبراه گذاشتن در کمد ( آفرین دختر نازو باترتیبم) - بالا..بالا پشت باباجان سوار شدن و بالا رفتن. - دیشب شب یلدا بود. یه...
2 دی 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هدیه خدا می باشد